به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

آشیانه ای که امن ترین دل پناه تنهایی هایم بود

در حال ریزش به سمت خداست

بوی سوق آسمانی لحظه هایش را خوب میفهمم

از این نبودن ها می ترسم

هجوم ثانیه های نیستی ات خروش نا مفهوم ضربانم را به اوج بودنش میرساند

دلم برای دراز کشیدن تنهایی در آن هشتی های ایینه کاری شده تنگ است

کاش بشود که کاشی کاری های ذهنم عکس تورا از بودنت جدا نکند...