شب از پنجره به چشمانم زل زده است و نور ماه بر دستانم بوسه میزند
صدای گریه ی کودکی از اعماق وجودم احساساتم را میخراشد
دلم برای بی کسی و تنهاییش میسوزد
آرام کودک را در آغوش میفشارم
این خود من است
تنها و خسته
مرا ببخش فرزندم
ببخشم اگر برای تو کم بودم
و اگر نبودم
خدایا به سکوت شب قسم جز تو هیچ کس نمیتواند کودک آشفته ی درونم را آرام کند
قطره های باران رحمتت را روانه ی آشیانه ام کن
به خواسته های دلم سمت و سویی عارفانه ببخش
و مرا در آغوش بگیر
دلتنگ همیشگی تو
مینا