به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

دلم تنگه

دلم برای خودم تنگ است

در بیابان دلم گم شدم

تنها و تنها و تنها

به غم عادت کردم

دیگر بار صدای اذان دلم را نمیلرزاند و با اه مادر غمگین نمیشوم

دلم برای خودم بسی تنگ است

و برای معصومیتم

امید

دستهایم را ببین چه ساده تمنای عشق ترا مینمایند

به صدایم گوش کن به فراخ بالهایم که چه شیرین و توانا به صدای کفشهایت به هزار امید دارند

و توی ای عاشق ترین بودن شبهای سپیدم

تو که از لحظخ به لحظه بودنت سبز شدم

و هنوز از لب بام امید

به نوای بی صدایی به حیاط خانه ات سر میکشم

تا بیایی و رهایم کنی از درد و رنج و غم نا امیدی

من هنوز دیدگانم عاشقند

من هنوز با دلی پر ز امید با صدایی مبهم

 و سکوتی سرشار ترا فریاد میزنم

به نوایی اشنا تو مرا خواباندی و به لالایی یک نرگس زرد

ای صمیمی تر از افتاب صبح

هم صدا با من باش

 هم نوا با دل من با من از عشق بگو ...