به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

یه نگاه

یه سکوت

یه دل

یه عشق

یه لبخند

یه بی توجهی

ی نگاه

یه التماس

یه حسرت

یه لبه خاموش یه لرزش الب

یه دست تنها

یه اشک بی سیاه

یه فریاد تلخ

یه بقض تلخ

یه دله گرفته

یه تن خسته

یه دل شکسته

یه فریاده بی صدا 

یه عالم تنهایی

یه عمر غبطه

یه تمنّای سرد

...

.

.

.

و سکوت

.

.

.

.و باز دله شکسته و گرفته ی من از یه دنیا سردیه تو

با چه کلمی عشقمو بهت ثابت کنم

با چه نگاهی بهت بگم که تو رو همونطوری که هستی دوست دارم  

با سکوتت باز مردم در دنیای خاکستریه تنهاییام

...

.

.

.

.

به من نگاه کن اهای  غریبه با تو ام 

.

.

. تو هم مثله من غریب و تنهایی

تو هم دلت پر از غمه

تو هم مثل من جز خدا کسی رو نداری

بسه بسه دیگه نمیخوام چشمای سرد دخترک رو اینطوری ببینم وقتی از سر سوزش قلبش فریاد سیاه زد دل من شکست از این همه بی کسی

دخترک روبروی ایینه به گودی چشمان معصومش خیره شده بود خونی سیاه گوشه لبش جاری بود

زلفهای اشفته دخترک فریاد از بی کسی و دل شکستگی داشت و پسرک خندان از کنج دلش عبور کرد

دخترک زخمی و تنها در اغوش خاک ارام گرفت و اینبار اشک سرد پسرک هدیه ای برای روزهای سرد و غبار گرفته دخترک در گور بود...

اما خدا به انتظار تو سالها مینشیند...

ادامه مطلب ...

چقدر کم طاقت شده ام

برای شمردن دانه دانه نبودنت

ثانیه ها را میدوم بلکه تمام بشود نیستی ات...

آشیانه ای که امن ترین دل پناه تنهایی هایم بود

در حال ریزش به سمت خداست

بوی سوق آسمانی لحظه هایش را خوب میفهمم

از این نبودن ها می ترسم

هجوم ثانیه های نیستی ات خروش نا مفهوم ضربانم را به اوج بودنش میرساند

دلم برای دراز کشیدن تنهایی در آن هشتی های ایینه کاری شده تنگ است

کاش بشود که کاشی کاری های ذهنم عکس تورا از بودنت جدا نکند...